به AllForOne خوش آمدید

پاسخگوی سوالات شما هستیم
0/ 300
خلاصه کتاب ذهن کامل نو
خلاصه کتاب ذهن کامل نو

در این یادداشت، خلاصه کتاب "ذهن کاملا جدید" یا "ذهن کامل نو" اثر دنیل اچ پینک را باهم می‌خوانیم. در انتها متن انگلیسی کتاب برای دانلود علاقه مندان قرار داده شده است.



در این کتاب می‌آموزیم: چگونه انسان‌ها از عصر اطلاعات به عصر مفهوم حرکت کرده‌اند و چه توانمندی‌هایی برای موفقیت در عصر حاضر لازم دارند.

قبلا در "معرفی کتاب ذهن کاملا جدید" مطالبی در باره این کتاب گفته بودیم و الان خلاصه دقیقی از کتاب را در اختیارتان می‌گذاریم. خواندن این خلاصه کمتر از نیم ساعت وقت خواهد گرفت، اگر وقت کافی ندارید می‌توانید معرفی کتاب را بخوانید.

می‌توانید فهرست بقیه  خلاصه کتاب ها را در اینجا ببینید.

 

توضیح سایت آمازون درباره کتاب:


آینده متعلق به افرادی متفاوت با ذهنیت متفاوت است: هنرمندان، مخترعین، داستان گویان خلاق و به طور کلی متفکرین "راست مغز" که می‌توانند مرز شکست بین افراد موفق و ناموفق را مشخص کنند. دانیل اچ پینک (نویسنده کتاب "to sell is human": حقیقتی شگفت انگیز در باره انگیزه دادن به دیگران) در یک نقشه‌ ی کلی، شش قابلیت بنیادین بسیار ضروری برای رسیدن انسان به موفقیت های فردی و کاری را فاش کرده و یاد می‌دهد چگونه استادشان شویم. "ذهن کاملا جدید" خوانندگان را به یک سطح جسورانه می‌رساند و به آنها انگیزه می‌دهد تا بتوانند به روش لازم و جدیدی در باره آینده فکر کنند. آینده ای که از پیش اینجا است.

 

مقدمه


کتاب ذهن کاملا نو، پارادایم جدیدی به نام عصر مفهومی را معرفی می‌کند که در این عصر بر جهان غالب شده است. مهم‌ترین توانمندی انسان‌ها در عصر اطلاعات تجزیه مسائل به اجزای آن و تحلیل خطی آن بود، که به عقیده دنیل پینک به پایان رسیده است و عصر جدیدی به نام عصر مفهوم آغاز شده است. در عصر مفهومی «طراحی» و «هم‌دلی» مهم‌تر، اثربخش‌تر و سودبخش‌تر از جمع و تفریق و محاسبات ریاضی و مهندسی عصر اطلاعات قلمداد می‌شود. در این کتاب شش پایه اصلی دنیای جدید معرفی شده است. طراحی، داستان‌سرایی، همنوایی و هماهنگی، همدلی، بازی و معنا شش پایه اصلی دنیای جدید هستند.

 

در این یادداشت، به پرسش‌های زیر پاسخ داده می‌شود:

 

هر کدام از نیم‌کره‌های راست و چپ مغز چه نقشی در تصمیم‌گیری ایفا می‌کنند؟

 

عصر اطلاعات و عصر مفهومی چه تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند؟

 

توانمندی تجزیه کردن چه تفاوتی با توانمندی ترکیب کردن دارد؟

 

برای موفقیت در عصر مفهوم به چه توانمندی‌هایی نیاز است؟

 

بخش اول - نیمکره راست و چپ مغز


مغز ما از دو بخش تشکیل شدهاست: نیم‌کره چپ و نیم‌کره راست. این تقسیم‌بندی را علم عصب‌شناسی ارائه می‌کند. این تقسیم‌بندی بر اساس وظایف و خصوصیاتی که هرکدام از نیم‌کره‌های مغز انجام می‌دهند صورت گرفته است.

در نیمکره چپ جزئیات رویدادها مورد تحلیل قرار می‌گیرد؛ یعنی این نیمکره تجزیه گر است و همه چیز را به عناصر تشکیل دهنده اش تجزیه می‌کند؛ اما نیمکره راست ترکیب گر است و عمل سنتز یا ترکیب را بر روی جزییات انجام می‌دهد تا یک کل واحد بسازد.

 

برای هر فعالیت‌ ذهنی هر دو نیم‌کره راست و چپ نقش دارند، به بیان‌دیگر با فعالیت هر کدام از نیم‌کره‌ها نیم‌کره دیگر غیر فعال نیست. نیم‌کره‌ی چپ امور را به جزئیات‌شان تقسیم می‌کند، و نیم‌کره‌ی راست از بخش های تقسیم شده تصویری جامع و کلی  در اختیار ما قرار می‌دهد.

 

برای مثال فعالیت مغز هنگام مطالعه کتاب را در نظر بگیرید. وقتی جمله‌ای را می‌خوانیم در واقع نیم‌کره چپ مغز ما واژه‌ها و نشانه‌های متوالی آن را تجزیه می‌کند. بعد از آن نیم‌کره راست، ما را یک قدم از معانی تک تک واژه‌ها دور کرده و به تفسیر و معنا‌سازی  کلیت جمله و متن نزدیک می‌کند. در واقع بدون نیم‌کره چپ ما قادر نخواهیم بود متن را به جمله‌ها و جمله‌ها را به ترکیبی از واژه‌ها تجزیه کنیم و بدون نیم‌کره‌ی راست، ما قادر به درک تشبیه و استعاره نخواهیم بود.

 

نحوه واکنش نیم‌کره‌های مغز به رویدادهای محیطی نیز متفاوت است:

نیم‌کره چپ: واکنش نیم‌کره‌ی چپ به رویدادها براساس تجربیات و آموخته‌های قبلی فرد صورت می‌گیرد. برای مثال اگر کسی تفنگی روی سر شما قرار دهد، نیم‌کره‌ی چپ‌تان به شما اخطار وضعیت خطر را می‌دهد، چون شما از قبل آموخته‌اید که اسلحه‌ خطرناک‌ است.

نیمکره راست: راست: نیم‌کره راست براساس کلیات یک رویداد اقدام به تصمیم‌گیری می‌کند. برای مثال نیم‌کره‌ی راست صرف دیدن اسلحه احساس خطر نمی‌کند. بلکه برای درک خطر باید دانش بصری بیش‌تر و نشانه‌های دیگری، مثل حالتی که صورت فرد مهاجم دارد را بشناسد. تمام فرهنگ‌ها علاقه‌مند به بازخوانی حالات صورت افراد هستند و این موضوع می‌تواند نشانه‌ای بر مشابه‌بودن عملکرد نیم‌کره‌ی راست در همه انسان‌ها باشد.

انسان‌ها همواره سعی کرده‌اند با دانستن اینکه هر عملی را کدام نیم‌کره از مغز هدایت می‌کند، بر روی رفتار دیگران تاثیر داشته باشند و آن‌ها را کنترل کنند. امروزه می‌دانیم این دو بخش در عین همکاری با شیوه‌هایی متفاوت در فکرکردن ما نقش دارند.

 

بخش دوم - نیم‌کره‌ی راست در طول تاریخ برخلاف واقعیت کم ارزش تلقی شده است.


همان‌طور که در بخش اول توضیح داده شد، نیم‌کره چپ مغز وظیفه تجزیه مسائل و اتفاقات به اجزای آن را برعهده دارد.

برای مثال نیم‌کره چپ، یک خودرو را با اجزایش یعنی صندلی، تایر، فرمان و ... می‌شناسد و توجهی به کلیت این اجزا که در کنار یکدیگر هستند، ندارد.


 

اما ایده‌ جداکردن مغز به دو نیم‌کره متفاوت چپ و راست از کجا آغاز شده است؟

در گذشته تصور بر این بود که چون نیم‌کره چپ اجازه‌ فکرکردن به‌همراه تجزیه‌وتحلیل را صادر می‌کند، پس این نیم‌کره همان بخشی است که ما را از حیوانات متفاوت می‌کند و به این ترتیب مغز به دو بخش تقسیم ‌شد.

از آنجا که نیم‌کره ی چپ مغز، سمت راست بدنمان را کنترل می‌کند و همچنین سمت راست بدن مسئول حرکات مهمی در دنیایی است که اکثر افراد آن راست‌دست هستند؛ در نتیجه براساس این فرضیه به نیم‌کره چپ اهمت بیشتری داده شد.

این شیوه تقسیم‌بندی مغز به دو قسمت چپ و راست و همچنین وظایف جداگانه‌ای برای هرکدام قائل شدن، به صورت تفکر رایج در شیوه زندگی انسان‌ها خودنمایی کرد:

تفکر چپ‌‌گرا: به معنای نگاه کردن به دنیای اطراف از دریچه نیم‌کره چپ مغز است. کسانی که به این نوع تفکر گرایش دارند به مفاهیم لفظی، متنی، کاربردی و تحلیلی گرایش دارند.

تفکر راست‌گرا: به معنای نگاه کردن به دنیای اطراف از دریچه نیم‌کره‌ی راست مغز است. مفاهیمی مانند استعاره، زیبایی‌شناسی، و سنتز شیوه تفکر راست‌گراها را نشان می‌دهد. به این دلیل که وظیفه نیم‌کره‌ چپ مغز مهم‌تر از وظیفه نیمه‌ راست تلقی می‌شود، تفکرات چپ‌گرایانه بهترین شیوه‌ دست‌یابی به موفقیت در زندگی در نظر گرفته می‌شود. گرایش به تفکر چپ‌گرایانه در امور اجتماعی نیز قابل مشاهده است. برای مثال شیوه‌ تدریس در مدارس را در نظر بگیرد. معلمان شیوه‌ تحلیل خطی و گام به گام را برای دست‌یابی به جواب سوالات آموزش می‌دهند.

با گذشت زمان شیوه‌ تفکر راست‌گرا اهمیت پیدا کرده است، چراکه توانایی دیدن «تصویر کلی» دارای اهمیت شده است.

در ادامه به توضیح و تشریح اهمیت تفکر‌ راست‌گرا در دنیای مفهومی پرداخته می‌شود.

 

بخش سوم- اهمیت نیم کره راست مغز در گذر از عصر اطلاعات به عصر مفاهیم، افزایش یافت.


دنیل بیان می‌کند امروزه (سال 2005) ما در عصر اطلاعات قرار داریم و تفکر چپ گرا، تفکر غالب مردم است. به اعتقاد او، انسان ها برای موفق بودن در عصر اطلاعات، نیاز به ذخیره فراوانی از اطلاعات داشتند. تحصیلات آکادمیک به همراه یشرفت تکنولوژی یکی از راه های مناسب برای ذخیره اطلاعات بود. از آن جایی که این گزینه به شکلی فزاینده برای همه قابل دسترس بود، افراد زیادی با عمل به این شیوه تفکر، توانستند به عنوان کارمند و یا کارگر در موقعیت های شغلی با دستمزدهای بالا قرار گیرند.

 

نقطه عطف عصر اطلاعات، رشد اقتصادی بالا و کیفیت بالای زندگی بود که زندگی را برای مردم لذت بخش تر کرد.

 

اما در حال حاضر از نقطه عطف عصر اطلاعات عبور کرده ایم و تفکرات عصر اطلاعات جواب گوی زمان حال نیست. به عبارتی ما در حال گذر از عصر اطلاعات به عصر جدیدی به نام عصر مفهوم هستیم.

امروزه، فکر کردن به شیوه راست گرایانه، به دلایلی که در ادامه توضیح داده می شود، مهم تر شده است.

 

  •  برخی از توانایی های نیم کره راست مغز برای موفقیت در عصر مفهوم مهم هستند. قابلیت های نیم کره راست که مربوط به طراحی، داستان گویی، هماهنگی و هم نوایی، هم دلی، بازی و معنا هستند، ابزارهای مهم انسان ها در عصر جدید خواهند بود.

 

دنیل پینک توضیح می دهد فردی که قابلیت های این بخش از مغزش را پرورش می دهد، مزیت رقابتی مهمی را عصر
جدید به دست می آورد. او دلیل این موضوع را اشباع شدن بازار کار تفکر چپ گرا با ورود نیروهای انسانی کم هزینه از
کشورهای جهان سوم و در حال توسعه می داند.

 

  • تفکر راست گرایانه در بیرون از فضای کار نیز کاربرد دارد. زندگی در دنیای پر از المان های مادی مختلف، ما را مجبور به جستجوی ارزش های فراتر از مادیات می کند، ما به تفکر در مورد معنا و هدف زندگی سوق پیدا می کنیم. این دقیقا آن شرایطی است که تفکر راست گرایانه در آن به ما کمک می کند.

 

همان طور که این بخش توضیح داده شد، در اثر نیازها و تغییرات به وجودآمده ما از عصر اطلاعات فاصله می گیریم، و به عصر مفهوم نزدیک می شویم.

 

در عصر مفهوم، تکنولوژی اهمیت چندانی نداشته و مهارت های مفهومی مانند توانایی ترکیب ایده‌ها از حوزه های مختلف که باعث اختراعات جدید می‌شوند و همچنین توانایی همدلی و همدردی با دیگران اهمیت دارد.

 

بخش چهارم- طراحی، مهم ترین بخش عصر مفهوم است.



دراین بخش طراحی به عنوان اولین المان عصر مفهوم شرح داده می شود. با نگاهی به اطراف خود متوجه می شوید که هرچیزی طراحی مخصوص خود را دارد: از مبلمانی که رویش می نشینید گرفته تا لباس هایی که می پوشید.اما طراحی خوب چه ویژگی هایی دارد؟


طراحی خوب دو ویژگی کاربرد و اهمیت ایده را با هم تلفیق می کند:

برای مثال طراحی یک بروشور تبلیغاتی توسط گرافیست را در نظر بگیرید. طراح باید به گونه ای بروشور را طراحی کند که به آسانی کلمات آن خوانده شود (کاربرد) درعین حال آن کلمه ها به خودی خود و جداگانه نتوانند مفهوم موردنظر را منتقل کنند و در قالب بروشورِ طراحی شده، ایده انتقال یابد. (اهمیت ایده)

 

در طراحی خوب باید از هر دو تفکر راست گرا و چپ گرا باید مورد استفاده کنیم:

 

نگرش چپ گرا کمک می‌کند تا بعد کاربردی طراحی به بهترین نحو انجام شود.

 

نگرش راست گرا خلاقیت لازم برای انجام بعد اهمیت ایده طراحی را ایجاد می‌کند.


به طور مثال، امروزه تشخیص فونت های نوشتاری مختلف از یکدیگر از قبیل نیو رومن ساده ای است در حالی که ۲۰ سال پیش، فقط افرادی که به صورت تخصصی کار تایپ انجام می دادند نسبت به استفاده فونت های مختلف حساس بودند.

از طرفی مردم نسبت به تاثیر مثبت طراحی خوب آگاهی پیدا کرده اند. مثلا، امروزه به ندرت می توان شرکت تولیدی محصولات غذایی را یافت که نسبت به طراحی ظاهری و بسته بندی محصولاتش بی تفاوت باشد.

 

اگر به صورت اینترنتی لباسی را خریده باشید، به احتمال زیاد نوع بسته بندی محصول شما را ذوق زده کرده است. تحقیقات علمی هم تاثیر مثبت طراحی مناسب را تایید می کنند. برای مثال تحقیقات نشان می دهند که بهبود طراحی در فضای عمومی مدارس، بازدهی و خروجی دانش آموزان را افزایش می دهد. روند رو به افزایش توجه به طراحی نشان می دهد که طراحی محصول به یکی از مهم ترین بخش های هر صنعتی تبدیل شده است.

 


تولید محصولات منطبق بر نیاز مشتری و با قیمت منصفانه دیگر مزیت رقابتی محسوب نمی شود، بلکه طراحی خوب محصول ما را از رقبا متمایز می کند.

بر اساس تحقیقی که در بیزینس اسکول لندن (مدرسه کسب و کار لندن) صورت گرفته است، اگر یک درصد از فروش در بخش طراحی محصول به کار گرفته شود، به میزان 3 یا 4درصد افزایش سود به دست می آید.

 

در بخش  بعدی داستان سرایی به عنوان دومین المان عصر مفهوم توضیح داده می شود.
 

بخش پنجم- باید بدانید چه طور داستان تعریف کنید.


در طول تاریخ، داستان گویی جزئی جدایی ناپذیر از زندگی بشر بوده است.
ما داستان ها را بخاطر جذابیت و حس همزادپنداری، بیشتر از جملات صرفا علمی در ذهن مان ثبت می کنیم و به یاد می آوریم.علاقه مندی انسان ها به اینکه به هر اتفاق و رویداد محیط اطرافشان معنا دهند، بسیار زیاد است و داستان سرایی این کار را به نحوی انجام می دهد. نگاه داستان وار به زندگی، برای ما ایجاد مفهوم و معنا می کند. ما برای هرچیزی یک مبدا و یک مقصد در نظر می گیریم و این موضوع همان داستان سرایی و معناسازی است.

مطابق توضیحات بخش قبلی در عصر اطلاعات، دانش علمی و واقعی اهمیت فراوانی داشت. همچنین دانستن بیشتر، مزیت رقابتی محسوب می شد. اما امروزه با حرکت به سمت عصر مفهوم، دانسته های علمی که هر کدام به صورت جزیره ای به یک دیگر نامربوط هستند، از طریق وب در دسترس همه قرار دارند. پس دانستن بیشتر مزیت رقابتی خود را از دست داده است.

 

در این دوره استعداد داستان سرایی مهم تلقی می شود. قابلیتی که فرد حقایق علمی را در چارچوب مشخصی قرار می دهد و آن ها را در قالب داستان به مخاطب انتقال می دهد. در حقیقت در کسب وکارهای مختلفی مثل تبلیغات و مشاوره، توانایی داستانگویی امری حیاتی برای موفقیت محسوب می شود. شاید در نگاه اول ارتباط المان داستان سرایی با بعضی از حرفه ها و صنعت ها نامفهوم باشد. اما باید دقت داشته باشیم که در عصر مفهوم، هم فعالین حوزه خدمات و هم فعالین حوزه تولید، برای موفقیت نیاز دارند که توانایی درک و روایت داستان را در خود تقویت کنند.

برای مثال در علم پزشکی که جزء حوزه خدمات محسوب می شود، توانایی فهم و روایت داستان اهمیتی قابل توجه یافته است. امروزه دانشکده های پزشکی به دانشجویان شرکت در کلاس های علوم انسانی را پیشنهاد می کنند تا نسبت به داستان هایی که بیماران تعریف می کنند، حساسیت و هم دردی بیش تری داشته باشند.

 

داستان سرایی درحوزه تولید هم تبدیل به ابزاری کاربردی و حیاتی شده است. شرکت های تولیدی با طراحی مناسب و استفاده از داستان سرایی، محصول شان را به بازار عرضه کرده و در بازار شلوغ و پرتراکم خود را متمایز جلوه می دهند. چرا که همان طور که بیان شد مردم از دریچه داستان به زندگی نگاه می کنند و با شرکت هایی که برای محصولات شان داستان سرایی می کنند، ارتباط بیشتری برقرار می کنند.

برا مثال شرکت "زیراکس" برای آموزش تکنسین جدید، به جای تمرکز بر روی دستورالعمل های صرفا علمی، داستان تکنسین های قدیمی  در مورد تعمیر ماشین ها را در اختیار آن ها قرار می دهد، تا اینگونه از آن ها یاد بگیرند.

در این بخش با بررسی مثال ها و پدیده های مختلف، اهمیت داستان گویی در عصر مفهوم توضیح داده شد. در بخش بعدی به تبیین سومین المان عصر مفهوم یعنی هماهنگی و هم نوایی پرداخته می شود.

 

بخش ششم- هم نوایی، به معنای کنار هم گذاشتن اجزا، المانی مهم تر از تجزیه است.


در عصر اطلاعات، توانایی دانش اندوزی در اکثر مشاغل از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
به طور مشخص در گذشته رقابت بر سر جدا کردن اجزای موضوعات پیچیده و به خاطر سپردن تک تک این اجزای علمیِ جدا شده بود.
 
برای مثال در عصر اطلاعات موضوع پیچیده اقتصاد را به اجزای خرد آن، مثل خرده فروشان، دلال ها و از این دست موضوعات، تقسیم می کردند و با مطالعه هرکدام از اجزای خُرد، وضعیت اقتصادی آینده را پیش بینی می کردند.
 
 
امروزه نیازی به تجزیه مسائل و ثبت اجزای آن در ذهن مان نداریم، چرا که دانش های خرد در سطح وسیعی از طریق اینترت قابل دسترس هستند.در عصر مفهوم توانایی ایجاد هماهنگی و هم نوایی (سمفونی) اهمیت پیدا کرده است. هماهنگی و هم نوایی، به معنی ترکیب کردن و کنار هم قرار دادن اجزای مستقل، به صورتی که مفهوم بزرگ تری پیدا کنند، است. برای درک مفهوم هماهنگی، فعالیت یک آهنگساز را در نظر بگیرید. آهنگ ساز نُت ها و متن را با هم ترکیب می‌کند، تا آهنگی زیبا ساخته شود. در عصر مفهوم با ترکیب و هماهنگ کردن قطعات جدا از همِ موضوعات مختلف، سعی می‌شود پدیده بزرگتر و بهتری ایجاد شود.

 

اهمیت هم نوایی و هماهنگی در عصر مفهوم، به دو دلیل زیر است:

  • تنوع زیاد: ما در عصری با تنوع و تفاوت فکری زیادی زندگی می کنیم. افرادی که توانایی ترکیب تخصص ها و دانش فرهنگ ها و زبان های مختلف را برای ایجاد یک مفهوم جدید داشته باشند، کارآمدتر خواهند بود.

 

  • نوآوری: چرخه عمر یک محصول، در اثر نوآوری های سریع به شدت کوتاه شده است. سرعت تغییرات به حدی است که نوآوری روز گذشته، محصول منسوخ شده فردا محسوب می شود. پس شرکت ها برای ماندن در چرخه قابت نیاز مبرمی به نوآوری دائمی دارند.
 
بهترین نوآوران کسانی هستند؛ به عنوان یک مثال: "جورج د. مسترال"  با دیدن اینکه گل های باغچه به موهای سگش می چسبند، ایده تولید چسب نواری با استفاده از گل ها را طرح ریزی کرد. او ایده های نامرتبط را در کنار هم قرار داد و یک ایده بزرگ ایجاد کرد.
 
 
بر اساس تحقیقی که بر روی میلیونرهای خودساخته صورت گرفته است، حدود نیمی از آن ها به پریشان خوانی (نوعی اختلال در روان خوانی) مبتلا هستند. کسانی که پریشان خوانی دارند، در توجه به جزئیات و استدلال خطی ضعف دارند و به جای آن مهارت زیادی در ساخت تصویر بزرگ و کلی در ذهن شان دارند؛ به عبارتی توانایی هم نوایی و هماهنگی در آن ها زیاد است. تفکر بر مبنای هم نوایی در زندگی شخصی نیز اثر مثبت دارد: اگر استرس و نگرانی را جزئی از یک تصویر بزرگ در راستای رسیدن به موفقیت ببینیم، غلبه بر این استرس ها کار آسانی خواهد شد.
 
در بخش بعدی، المان دیگری از عصر مفهوم، "همدلی" را توضیح داده خواهدشد.
 

بخش هفتم- هم دلی مختص انسان ها است.


 
بسیاری از موقعیت های شغلی مثل خط تولید و یا تحلیل داده ها که در عصر صنعتی و اطلاعات برای انسان ها وجود داشت، با گذشت زمان به شکلی فزاینده توسط کامپیوترها پر می شوند.در مواجهه با این تغییرات، خوب است بدانیم مشاغلی وجود دارند که کامپیوترها و ماشین ها قادر به انجام آن ها نیستند.
کارهایی که قابلیت تبدیل به یک سری قوانین کوچک دارند را می توان به ماشین ها محول کرد، اما کارهایی که نیازمند فهمی عمیق تر از تعاملات انسانی باشند هم چنان از خطر حضور ماشین ها به دور هستند.
 
هسته اصلی تعاملات انسانی هم دلی است که در زمینه های مختلفی اهمیت دارد.
 

شغل وکالت را که نیاز به تعاملات انسانی دارد در نظر بگیرید.تحقیقات قانونی و حقوقی توسط الگوریتم های هوشمند و یا وکلای دیگر در سراسر جهان هم صورت می گیرد، اما آنچه شغل وکالت را متمایز می کند، هم دردی با موکلان و توجه به نیازهای آن ها است که موضوعی انسانی و غیرقابل جایگزین است.


پزشکان را هم نمی توان به طور کامل با کامپیوترها جایگزین کرد، چرا که کامپیوترها احساس هم دردی ندارند، و بخشی از درمان از طریق هم دلی پزشک با بیمار صورت می گیرد.

 
 
اهمیت همدلی فقط در حوزه های کلانِ اقتصاد تولید و خدمات مطرح نیست. درک دیگر هم نوعان هم نیاز به حس هم دلی دارد.
 
توسعه توانایی هم دلی سبب توسعه و پیشرفت سایر توانایی های عصر مفهوم مانند داستان سرایی می شود و به شما اجازه می دهد که بتوانید امور را از منظر دیگران هم ببینید. امکان توسعه حس هم دلی و آموزش آن در همه افراد وجود دارد. مثلاً، در مدرسه ی کسب وکار استنفورد به دانشجویان آموزش هایی تحت عنوان دینامیک بین فردی در جهت افزایش حس همدلی داده می‌شود.
 
همچنین افرادی که در اداره هایی مثل FBI یا CIA کار می‌کنند، علائم چهره خوانی و مطالب مربوط به چهره را می‌آموزند که همه اینها به نوعی توجه به حس همدلی است.
 
در بخش بعدی به شادمانی و مفهوم بازی در زندگی می‌پردازیم.
 

بخش هشتم- اهمیت خوش بختی و لذتِ بازی در تمام لحظات زندگی


 

در گذشته مفهوم بازی و سرگرمی را جدای از کار جدی در نظر می گرفتند و به همین دلیل به احتمال زیاد توصیه هایی از قبیل اینکه نباید هم زمان با کار مشغول بازی شد را زیاد شنیده اید. اما امروزه استفاده از بعضی از المان های بازی مانند شوخ طبعی و سرگرمی در تمام حوزه های زندگی نیازی ضروری محسوب می شود.
 
برای این که سیطره اجزای بازی در زندگی امروزه انسان ها را درک کنید، صنعت بزرگ تولید بازی های رایانه ای را در نظر بگیرید.
 
صنعت بازی امروزه یکی از حیاتی ترین بخش زندگی نوجوانان و جوانان را تشکیل می دهد. به گونه ای که در کشوری مثل آمریکا نصف جمعیت بالای شش سال مشتری های این صنعت هستند.

 

نفوذ بازی به هر لحظه از زندگی انسان ها، اثرات مثبتی به جا گذاشته است. تحقیقات نشان می دهند که بازی های رایانه ایتوانایی های حیاتیِ عصر مفهوم را بهبود می دهند. برای نمونه، در پرطرفدارترین بازی ها، بازیکن نقش شبیه سازی شده ای را بر عهده دارد که سبب افزایش حس هم دلی در او می شود.
 
از طرفی المان شوخ طبعی که در مفهوم بازی وجود دارد، در کسبوکارها به شدت اهمیت پیدا کرده است. شوخ طبعی سبب کاهش خصومت، و تنش ها در شرایط کار جدی شده، باعث افزایش روحیه در افراد می شود و به انتقال بهتر پیام های دشوار کمک می کند.
 
 
 
برای نمونه تحقیقات نشان می دهند که خندیدن هورمون های استرس زا را کاهش می دهد و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. همین طور انجام بازی های کامپیوتری در محل کار، می تواند به افزایش خلاقیت و احساس رضایت مندی افراد کمک کند.
 
بخش بعدی آخرین جزء عصر مفهوم یعنی معنا و مفهوم سازی را مورد بحث قرار می دهد.
 

اهمیت ساخت معنا و مفهوم


هرکسی به هر دین و مذهبی که باشد، در جستجوی معنایی برای زندگی است.

تلاش برای داشتن تصویر بهتر از هدف و معنای زندگی مهم ترین انگیزه ی انسان برای ادامه زندگی است که به یکی ازتوانایی های حیاتی در عصر مفهوم تبدیل شده است.

عواملی چون سال خوردگی جمعیت و تهدید دائمی تروریسم، به همراه رشد رفاه به دلیل پیشرفت های تکنولوژیک، توجه انسان ها را بیش از پیش به مسئه ذاتی معناسازی و معنویت جلب کرده است.

 

 

دنیل پینک برای تایید ادعایش توضیح می دهد که امروزه کارمندان گرایش شدیدی را به تجربه ی معنویات در محل کارشان پیداکرده اند.
را نشانه های خوبی می داند که « محصولات سبز و دوست دار طبیعت » هم چنین رشد کسب وکارهایی مثل کلاس های یوگا و نشان می دهند معنویت چگونه کسب وکارها را تحت تاثیر قرار می دهد.(نقش ادیان و ایمان در زندگی را می‌توان در همین زمینه جای داد.توضیح مترجم)
 
مطالعات نشان می دهند رشد معنویت، مشکلات روانی را کم می کند و ریسک خودکشی را پایین می آورد. هم چنین طبق نتایج به دست آمده افرادی که مرتب به مکان های مقدس مثلاً کلیساها، مساجد و یا کنیسه ها مراجعه می کنند، طول عمر بیش تری دارند.
به همین دلیل در دانشگاه های پزشکی آموزش های مذهبی بسیار مهم شده است و بسیاری از پزشکان از بیماران شان راجع به پیشینه اعتقادات مذهبی شان سؤالاتی می پرسند. توانایی معناسازی ارتباط تنگاتنگی با دست یابی به خوشحالی دارد. با اینکه خوشحالی احساسی است که بر اساس ترکیبی از امور بیولوژیکی و محیطی به دست می آید، افرادی که توانسته اند برای زندگی معنای منطقی پیدا کنند، به احتمال زیاد احساس خوشحالی بیشتری را تجربه می کنند.
 
در همین راستا می‌توانید خلاصه کتاب انسان در جستوجوی معنی اثر ویکتور فرانکل را مطالعه کنید. دکتر فرانکل مخترع سبک معنا در مانی در روان‌شناسی است.

حرف آخر


در این کتاب دنیل پینک توضیح می دهد که ما از عصر اطلاعات به عصر مفهوم و معنا پا گذاشته ایم و برای اینکه در عصرجدید موفق باشیم باید ابزارها و توانایی های جدیدی را کسب کنیم.
به اعتقاد دنیل پینک شش توانمندی جدیدی که باید در عصر مفهوم کسب کنیم عبارتند از طراحی، داستان سرایی، هماهنگی و هم نوایی، هم دردی، سرگرمی و معنا که کمک می کنند تا بتوانیم از تفکرات قدیمی عصر اطلاعات، که بر پایه ی تحلیل های منطقی، ریاضی و شبه کامپیوتری بنا شده است، عبور کرده و برای دنیای امروز بیاندیشیم و زندگی کنیم.
 
 
 
پیشنهاد کاربردی:
 
تجزیه به معنای خُرد کردن یک سیستم به اجزای آن است. خُرد کردن یک سیستم به اجزای آن، قرن ها به ما کمک کرده تا دنیای اطراف خود را بهتر بشناسیم.
اما در دنیای حال حاضر، برای موفقیت و حل مشکلات توانمندی دیگری به نام سنتز نیاز داریم.
ترکیب کردن در مقابل تجزیه قرار دارد. در ترکیب ما مفاهیم و اطلاعات مختلف را با هم ادغام می کنیم تا مفهوم و محصول جدیدی راخلق کنیم. تلاش برای کسب توانمندی در ترکیب بی شک برای داشتن زندگی موفق، مفید خواهد بود.
 
 
 
در آخر امید واریم از خواندن این کتاب لذت کافی را برده باشید. شما میتوانید برای دیدن لیست خلاصه کتاب های سایت و مطالعه آنها از طریق لینک زیر اقدام کنید:
 
لیست کامل همه خلاصه کتاب های موجود در سایت