در این یادداشت، خلاصه کتاب "ذهن کاملا جدید" یا "ذهن کامل نو" اثر دنیل اچ پینک را باهم میخوانیم. در انتها متن انگلیسی کتاب برای دانلود علاقه مندان قرار داده شده است.
در این کتاب میآموزیم: چگونه انسانها از عصر اطلاعات به عصر مفهوم حرکت کردهاند و چه توانمندیهایی برای موفقیت در عصر حاضر لازم دارند.
قبلا در "معرفی کتاب ذهن کاملا جدید" مطالبی در باره این کتاب گفته بودیم و الان خلاصه دقیقی از کتاب را در اختیارتان میگذاریم. خواندن این خلاصه کمتر از نیم ساعت وقت خواهد گرفت، اگر وقت کافی ندارید میتوانید معرفی کتاب را بخوانید.
میتوانید فهرست بقیه خلاصه کتاب ها را در اینجا ببینید.
توضیح سایت آمازون درباره کتاب:
آینده متعلق به افرادی متفاوت با ذهنیت متفاوت است: هنرمندان، مخترعین، داستان گویان خلاق و به طور کلی متفکرین "راست مغز" که میتوانند مرز شکست بین افراد موفق و ناموفق را مشخص کنند. دانیل اچ پینک (نویسنده کتاب "to sell is human": حقیقتی شگفت انگیز در باره انگیزه دادن به دیگران) در یک نقشه ی کلی، شش قابلیت بنیادین بسیار ضروری برای رسیدن انسان به موفقیت های فردی و کاری را فاش کرده و یاد میدهد چگونه استادشان شویم. "ذهن کاملا جدید" خوانندگان را به یک سطح جسورانه میرساند و به آنها انگیزه میدهد تا بتوانند به روش لازم و جدیدی در باره آینده فکر کنند. آینده ای که از پیش اینجا است.
مقدمه
کتاب ذهن کاملا نو، پارادایم جدیدی به نام عصر مفهومی را معرفی میکند که در این عصر بر جهان غالب شده است. مهمترین توانمندی انسانها در عصر اطلاعات تجزیه مسائل به اجزای آن و تحلیل خطی آن بود، که به عقیده دنیل پینک به پایان رسیده است و عصر جدیدی به نام عصر مفهوم آغاز شده است. در عصر مفهومی «طراحی» و «همدلی» مهمتر، اثربخشتر و سودبخشتر از جمع و تفریق و محاسبات ریاضی و مهندسی عصر اطلاعات قلمداد میشود. در این کتاب شش پایه اصلی دنیای جدید معرفی شده است. طراحی، داستانسرایی، همنوایی و هماهنگی، همدلی، بازی و معنا شش پایه اصلی دنیای جدید هستند.
در این یادداشت، به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
هر کدام از نیمکرههای راست و چپ مغز چه نقشی در تصمیمگیری ایفا میکنند؟
عصر اطلاعات و عصر مفهومی چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟
توانمندی تجزیه کردن چه تفاوتی با توانمندی ترکیب کردن دارد؟
برای موفقیت در عصر مفهوم به چه توانمندیهایی نیاز است؟ |
بخش اول - نیمکره راست و چپ مغز
مغز ما از دو بخش تشکیل شدهاست: نیمکره چپ و نیمکره راست. این تقسیمبندی را علم عصبشناسی ارائه میکند. این تقسیمبندی بر اساس وظایف و خصوصیاتی که هرکدام از نیمکرههای مغز انجام میدهند صورت گرفته است.
در نیمکره چپ جزئیات رویدادها مورد تحلیل قرار میگیرد؛ یعنی این نیمکره تجزیه گر است و همه چیز را به عناصر تشکیل دهنده اش تجزیه میکند؛ اما نیمکره راست ترکیب گر است و عمل سنتز یا ترکیب را بر روی جزییات انجام میدهد تا یک کل واحد بسازد.
برای هر فعالیت ذهنی هر دو نیمکره راست و چپ نقش دارند، به بیاندیگر با فعالیت هر کدام از نیمکرهها نیمکره دیگر غیر فعال نیست. نیمکرهی چپ امور را به جزئیاتشان تقسیم میکند، و نیمکرهی راست از بخش های تقسیم شده تصویری جامع و کلی در اختیار ما قرار میدهد.
برای مثال فعالیت مغز هنگام مطالعه کتاب را در نظر بگیرید. وقتی جملهای را میخوانیم در واقع نیمکره چپ مغز ما واژهها و نشانههای متوالی آن را تجزیه میکند. بعد از آن نیمکره راست، ما را یک قدم از معانی تک تک واژهها دور کرده و به تفسیر و معناسازی کلیت جمله و متن نزدیک میکند. در واقع بدون نیمکره چپ ما قادر نخواهیم بود متن را به جملهها و جملهها را به ترکیبی از واژهها تجزیه کنیم و بدون نیمکرهی راست، ما قادر به درک تشبیه و استعاره نخواهیم بود. |
نحوه واکنش نیمکرههای مغز به رویدادهای محیطی نیز متفاوت است:
نیمکره چپ: واکنش نیمکرهی چپ به رویدادها براساس تجربیات و آموختههای قبلی فرد صورت میگیرد. برای مثال اگر کسی تفنگی روی سر شما قرار دهد، نیمکرهی چپتان به شما اخطار وضعیت خطر را میدهد، چون شما از قبل آموختهاید که اسلحه خطرناک است.
نیمکره راست: راست: نیمکره راست براساس کلیات یک رویداد اقدام به تصمیمگیری میکند. برای مثال نیمکرهی راست صرف دیدن اسلحه احساس خطر نمیکند. بلکه برای درک خطر باید دانش بصری بیشتر و نشانههای دیگری، مثل حالتی که صورت فرد مهاجم دارد را بشناسد. تمام فرهنگها علاقهمند به بازخوانی حالات صورت افراد هستند و این موضوع میتواند نشانهای بر مشابهبودن عملکرد نیمکرهی راست در همه انسانها باشد.
انسانها همواره سعی کردهاند با دانستن اینکه هر عملی را کدام نیمکره از مغز هدایت میکند، بر روی رفتار دیگران تاثیر داشته باشند و آنها را کنترل کنند. امروزه میدانیم این دو بخش در عین همکاری با شیوههایی متفاوت در فکرکردن ما نقش دارند.
بخش دوم - نیمکرهی راست در طول تاریخ برخلاف واقعیت کم ارزش تلقی شده است.
همانطور که در بخش اول توضیح داده شد، نیمکره چپ مغز وظیفه تجزیه مسائل و اتفاقات به اجزای آن را برعهده دارد.
برای مثال نیمکره چپ، یک خودرو را با اجزایش یعنی صندلی، تایر، فرمان و ... میشناسد و توجهی به کلیت این اجزا که در کنار یکدیگر هستند، ندارد.
اما ایده جداکردن مغز به دو نیمکره متفاوت چپ و راست از کجا آغاز شده است؟
در گذشته تصور بر این بود که چون نیمکره چپ اجازه فکرکردن بههمراه تجزیهوتحلیل را صادر میکند، پس این نیمکره همان بخشی است که ما را از حیوانات متفاوت میکند و به این ترتیب مغز به دو بخش تقسیم شد.
از آنجا که نیمکره ی چپ مغز، سمت راست بدنمان را کنترل میکند و همچنین سمت راست بدن مسئول حرکات مهمی در دنیایی است که اکثر افراد آن راستدست هستند؛ در نتیجه براساس این فرضیه به نیمکره چپ اهمت بیشتری داده شد.
این شیوه تقسیمبندی مغز به دو قسمت چپ و راست و همچنین وظایف جداگانهای برای هرکدام قائل شدن، به صورت تفکر رایج در شیوه زندگی انسانها خودنمایی کرد:
تفکر چپگرا: به معنای نگاه کردن به دنیای اطراف از دریچه نیمکره چپ مغز است. کسانی که به این نوع تفکر گرایش دارند به مفاهیم لفظی، متنی، کاربردی و تحلیلی گرایش دارند.
تفکر راستگرا: به معنای نگاه کردن به دنیای اطراف از دریچه نیمکرهی راست مغز است. مفاهیمی مانند استعاره، زیباییشناسی، و سنتز شیوه تفکر راستگراها را نشان میدهد. به این دلیل که وظیفه نیمکره چپ مغز مهمتر از وظیفه نیمه راست تلقی میشود، تفکرات چپگرایانه بهترین شیوه دستیابی به موفقیت در زندگی در نظر گرفته میشود. گرایش به تفکر چپگرایانه در امور اجتماعی نیز قابل مشاهده است. برای مثال شیوه تدریس در مدارس را در نظر بگیرد. معلمان شیوه تحلیل خطی و گام به گام را برای دستیابی به جواب سوالات آموزش میدهند.
با گذشت زمان شیوه تفکر راستگرا اهمیت پیدا کرده است، چراکه توانایی دیدن «تصویر کلی» دارای اهمیت شده است.
در ادامه به توضیح و تشریح اهمیت تفکر راستگرا در دنیای مفهومی پرداخته میشود.
بخش سوم- اهمیت نیم کره راست مغز در گذر از عصر اطلاعات به عصر مفاهیم، افزایش یافت.
دنیل بیان میکند امروزه (سال 2005) ما در عصر اطلاعات قرار داریم و تفکر چپ گرا، تفکر غالب مردم است. به اعتقاد او، انسان ها برای موفق بودن در عصر اطلاعات، نیاز به ذخیره فراوانی از اطلاعات داشتند. تحصیلات آکادمیک به همراه یشرفت تکنولوژی یکی از راه های مناسب برای ذخیره اطلاعات بود. از آن جایی که این گزینه به شکلی فزاینده برای همه قابل دسترس بود، افراد زیادی با عمل به این شیوه تفکر، توانستند به عنوان کارمند و یا کارگر در موقعیت های شغلی با دستمزدهای بالا قرار گیرند.
نقطه عطف عصر اطلاعات، رشد اقتصادی بالا و کیفیت بالای زندگی بود که زندگی را برای مردم لذت بخش تر کرد. |
اما در حال حاضر از نقطه عطف عصر اطلاعات عبور کرده ایم و تفکرات عصر اطلاعات جواب گوی زمان حال نیست. به عبارتی ما در حال گذر از عصر اطلاعات به عصر جدیدی به نام عصر مفهوم هستیم.
امروزه، فکر کردن به شیوه راست گرایانه، به دلایلی که در ادامه توضیح داده می شود، مهم تر شده است.
دنیل پینک توضیح می دهد فردی که قابلیت های این بخش از مغزش را پرورش می دهد، مزیت رقابتی مهمی را عصر |
همان طور که این بخش توضیح داده شد، در اثر نیازها و تغییرات به وجودآمده ما از عصر اطلاعات فاصله می گیریم، و به عصر مفهوم نزدیک می شویم.
در عصر مفهوم، تکنولوژی اهمیت چندانی نداشته و مهارت های مفهومی مانند توانایی ترکیب ایدهها از حوزه های مختلف که باعث اختراعات جدید میشوند و همچنین توانایی همدلی و همدردی با دیگران اهمیت دارد. |
بخش چهارم- طراحی، مهم ترین بخش عصر مفهوم است.
دراین بخش طراحی به عنوان اولین المان عصر مفهوم شرح داده می شود. با نگاهی به اطراف خود متوجه می شوید که هرچیزی طراحی مخصوص خود را دارد: از مبلمانی که رویش می نشینید گرفته تا لباس هایی که می پوشید.اما طراحی خوب چه ویژگی هایی دارد؟
طراحی خوب دو ویژگی کاربرد و اهمیت ایده را با هم تلفیق می کند:
برای مثال طراحی یک بروشور تبلیغاتی توسط گرافیست را در نظر بگیرید. طراح باید به گونه ای بروشور را طراحی کند که به آسانی کلمات آن خوانده شود (کاربرد) درعین حال آن کلمه ها به خودی خود و جداگانه نتوانند مفهوم موردنظر را منتقل کنند و در قالب بروشورِ طراحی شده، ایده انتقال یابد. (اهمیت ایده)
در طراحی خوب باید از هر دو تفکر راست گرا و چپ گرا باید مورد استفاده کنیم:
نگرش چپ گرا کمک میکند تا بعد کاربردی طراحی به بهترین نحو انجام شود.
نگرش راست گرا خلاقیت لازم برای انجام بعد اهمیت ایده طراحی را ایجاد میکند. |
به طور مثال، امروزه تشخیص فونت های نوشتاری مختلف از یکدیگر از قبیل نیو رومن ساده ای است در حالی که ۲۰ سال پیش، فقط افرادی که به صورت تخصصی کار تایپ انجام می دادند نسبت به استفاده فونت های مختلف حساس بودند.
از طرفی مردم نسبت به تاثیر مثبت طراحی خوب آگاهی پیدا کرده اند. مثلا، امروزه به ندرت می توان شرکت تولیدی محصولات غذایی را یافت که نسبت به طراحی ظاهری و بسته بندی محصولاتش بی تفاوت باشد.
اگر به صورت اینترنتی لباسی را خریده باشید، به احتمال زیاد نوع بسته بندی محصول شما را ذوق زده کرده است. تحقیقات علمی هم تاثیر مثبت طراحی مناسب را تایید می کنند. برای مثال تحقیقات نشان می دهند که بهبود طراحی در فضای عمومی مدارس، بازدهی و خروجی دانش آموزان را افزایش می دهد. روند رو به افزایش توجه به طراحی نشان می دهد که طراحی محصول به یکی از مهم ترین بخش های هر صنعتی تبدیل شده است. |
تولید محصولات منطبق بر نیاز مشتری و با قیمت منصفانه دیگر مزیت رقابتی محسوب نمی شود، بلکه طراحی خوب محصول ما را از رقبا متمایز می کند.
بر اساس تحقیقی که در بیزینس اسکول لندن (مدرسه کسب و کار لندن) صورت گرفته است، اگر یک درصد از فروش در بخش طراحی محصول به کار گرفته شود، به میزان 3 یا 4درصد افزایش سود به دست می آید.
در بخش بعدی داستان سرایی به عنوان دومین المان عصر مفهوم توضیح داده می شود.
بخش پنجم- باید بدانید چه طور داستان تعریف کنید.
در طول تاریخ، داستان گویی جزئی جدایی ناپذیر از زندگی بشر بوده است.
ما داستان ها را بخاطر جذابیت و حس همزادپنداری، بیشتر از جملات صرفا علمی در ذهن مان ثبت می کنیم و به یاد می آوریم.علاقه مندی انسان ها به اینکه به هر اتفاق و رویداد محیط اطرافشان معنا دهند، بسیار زیاد است و داستان سرایی این کار را به نحوی انجام می دهد. نگاه داستان وار به زندگی، برای ما ایجاد مفهوم و معنا می کند. ما برای هرچیزی یک مبدا و یک مقصد در نظر می گیریم و این موضوع همان داستان سرایی و معناسازی است.
مطابق توضیحات بخش قبلی در عصر اطلاعات، دانش علمی و واقعی اهمیت فراوانی داشت. همچنین دانستن بیشتر، مزیت رقابتی محسوب می شد. اما امروزه با حرکت به سمت عصر مفهوم، دانسته های علمی که هر کدام به صورت جزیره ای به یک دیگر نامربوط هستند، از طریق وب در دسترس همه قرار دارند. پس دانستن بیشتر مزیت رقابتی خود را از دست داده است. |
در این دوره استعداد داستان سرایی مهم تلقی می شود. قابلیتی که فرد حقایق علمی را در چارچوب مشخصی قرار می دهد و آن ها را در قالب داستان به مخاطب انتقال می دهد. در حقیقت در کسب وکارهای مختلفی مثل تبلیغات و مشاوره، توانایی داستانگویی امری حیاتی برای موفقیت محسوب می شود. شاید در نگاه اول ارتباط المان داستان سرایی با بعضی از حرفه ها و صنعت ها نامفهوم باشد. اما باید دقت داشته باشیم که در عصر مفهوم، هم فعالین حوزه خدمات و هم فعالین حوزه تولید، برای موفقیت نیاز دارند که توانایی درک و روایت داستان را در خود تقویت کنند.
برای مثال در علم پزشکی که جزء حوزه خدمات محسوب می شود، توانایی فهم و روایت داستان اهمیتی قابل توجه یافته است. امروزه دانشکده های پزشکی به دانشجویان شرکت در کلاس های علوم انسانی را پیشنهاد می کنند تا نسبت به داستان هایی که بیماران تعریف می کنند، حساسیت و هم دردی بیش تری داشته باشند.
|
داستان سرایی درحوزه تولید هم تبدیل به ابزاری کاربردی و حیاتی شده است. شرکت های تولیدی با طراحی مناسب و استفاده از داستان سرایی، محصول شان را به بازار عرضه کرده و در بازار شلوغ و پرتراکم خود را متمایز جلوه می دهند. چرا که همان طور که بیان شد مردم از دریچه داستان به زندگی نگاه می کنند و با شرکت هایی که برای محصولات شان داستان سرایی می کنند، ارتباط بیشتری برقرار می کنند.
برا مثال شرکت "زیراکس" برای آموزش تکنسین جدید، به جای تمرکز بر روی دستورالعمل های صرفا علمی، داستان تکنسین های قدیمی در مورد تعمیر ماشین ها را در اختیار آن ها قرار می دهد، تا اینگونه از آن ها یاد بگیرند.
در این بخش با بررسی مثال ها و پدیده های مختلف، اهمیت داستان گویی در عصر مفهوم توضیح داده شد. در بخش بعدی به تبیین سومین المان عصر مفهوم یعنی هماهنگی و هم نوایی پرداخته می شود.
بخش ششم- هم نوایی، به معنای کنار هم گذاشتن اجزا، المانی مهم تر از تجزیه است.
برای مثال در عصر اطلاعات موضوع پیچیده اقتصاد را به اجزای خرد آن، مثل خرده فروشان، دلال ها و از این دست موضوعات، تقسیم می کردند و با مطالعه هرکدام از اجزای خُرد، وضعیت اقتصادی آینده را پیش بینی می کردند. |
اهمیت هم نوایی و هماهنگی در عصر مفهوم، به دو دلیل زیر است:
بخش هفتم- هم دلی مختص انسان ها است.
شغل وکالت را که نیاز به تعاملات انسانی دارد در نظر بگیرید.تحقیقات قانونی و حقوقی توسط الگوریتم های هوشمند و یا وکلای دیگر در سراسر جهان هم صورت می گیرد، اما آنچه شغل وکالت را متمایز می کند، هم دردی با موکلان و توجه به نیازهای آن ها است که موضوعی انسانی و غیرقابل جایگزین است.
|
بخش هشتم- اهمیت خوش بختی و لذتِ بازی در تمام لحظات زندگی
صنعت بازی امروزه یکی از حیاتی ترین بخش زندگی نوجوانان و جوانان را تشکیل می دهد. به گونه ای که در کشوری مثل آمریکا نصف جمعیت بالای شش سال مشتری های این صنعت هستند. |
اهمیت ساخت معنا و مفهوم
هرکسی به هر دین و مذهبی که باشد، در جستجوی معنایی برای زندگی است.
تلاش برای داشتن تصویر بهتر از هدف و معنای زندگی مهم ترین انگیزه ی انسان برای ادامه زندگی است که به یکی ازتوانایی های حیاتی در عصر مفهوم تبدیل شده است.
عواملی چون سال خوردگی جمعیت و تهدید دائمی تروریسم، به همراه رشد رفاه به دلیل پیشرفت های تکنولوژیک، توجه انسان ها را بیش از پیش به مسئه ذاتی معناسازی و معنویت جلب کرده است.
مطالعات نشان می دهند رشد معنویت، مشکلات روانی را کم می کند و ریسک خودکشی را پایین می آورد. هم چنین طبق نتایج به دست آمده افرادی که مرتب به مکان های مقدس مثلاً کلیساها، مساجد و یا کنیسه ها مراجعه می کنند، طول عمر بیش تری دارند.
|
در همین راستا میتوانید خلاصه کتاب انسان در جستوجوی معنی اثر ویکتور فرانکل را مطالعه کنید. دکتر فرانکل مخترع سبک معنا در مانی در روانشناسی است. |
حرف آخر
پیشنهاد کاربردی:
تجزیه به معنای خُرد کردن یک سیستم به اجزای آن است. خُرد کردن یک سیستم به اجزای آن، قرن ها به ما کمک کرده تا دنیای اطراف خود را بهتر بشناسیم.
اما در دنیای حال حاضر، برای موفقیت و حل مشکلات توانمندی دیگری به نام سنتز نیاز داریم.
ترکیب کردن در مقابل تجزیه قرار دارد. در ترکیب ما مفاهیم و اطلاعات مختلف را با هم ادغام می کنیم تا مفهوم و محصول جدیدی راخلق کنیم. تلاش برای کسب توانمندی در ترکیب بی شک برای داشتن زندگی موفق، مفید خواهد بود.
|